مبادله مواد اولیه با کالای کشورهای دیگر به مثابه فروش سرزمین است و یک کشور نمیتواند مدت زیادی با فروش سرزمین خود ارتزاق کند، اگر کشوری سرزمین خود را بفروشد، موجودیت خود را زیرسوال برده است. نفت نیز جزو سرزمین و منبعی تمامشدنی است، لذا فروش آن بدون ارزش افزوده خلاف منطق اقتصادی است.

دکتر فریدون کامران، جامعهشناس و صاحبنظر در امور اقتصاد و برنامهریزی در گفتوگو با خبرنگار انرژی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، به تحلیل ابعاد اقتصادی ملی کردن صنعت نفت ایران پرداخت: دنیا در دهه ۴۰ تا ۵۰ میلادی، یعنی دهه بعد از جنگ جهانی دوم با نهضتهایی آزادیبخش در سراسر جهان مواجه شد.
مردم در کشورهای مختلف با درک حضور عینی و ملموس استعمار به خود آمده بودند و با طغیان در برابر آن جنبشهای مختلفی را به راه انداختند. گسترش ارتباطات خبری نیز در توسعه آثار این حرکتها بسیار موثر بود.
این حرکتهای آزادیبخش نشان داد که هیچ ملتی حاضر به تحمل حضور استعمار به صورتی جدی در کشور خود نیست و نمیتواند تحمل کند که یک کلنل کشور وی را اداره کند. بسیاری از این کشورها نیز جنبشهای موفقی داشتند؛ از جمله در هند که از دست سیستم و نظام طبقاتی بسیار سنتی خود رهایی نیافت، ولی از دست استعمار نجات پیدا کرد و میتوان نتیجه گرفت که طبقه حاکم در هند با استثمار همراه نبود.
اما طبقه حاکم در ایران اغلب خود را محتاج استعمار میدانست و همراه با کشور استعمارگر بود که کار را برای ملت ایران بسیار دشوار میکرد. در نتیجه وقتی این ملت با طبقه جدیدی مواجه شد که اگرچه در حاکمیت قرار داشت – حاکمیتی که از مجلس شروع شد – خواست و هدفی را دنبال میکرد که تمام ملت خواهان آن بود و انطباق این خواستها با یکدیگر باعث شد که بشدت از این طبقه حمایت شود، هرچند این حرکت فراگیر در مدت کوتاهی در نطفه خفه شد.
دلیل این قطع حمایتها را باید در تاریخ و فرهنگ ایران جستوجو کرد، ایرانیان فرهنگ سازمانپذیری ندارند و جامعه از سازمان گریزان است، هرچند فرهنگ جامعه و بیسواد بودن درصد زیادی از افراد به این گریز از سازمان دامن زد. حتی زمانی که کاری در کشور سازمان مییابد افراد به طور مرتب سعی میکنند برای کسب قدرت بیشتر همدیگر را نفی کنند، لذا مکمل هم نیستند.
وقتی قانون و تبعیت از آن در سازمانی ضعیف باشد و حقوق افراد در درون آن سازمان مشخص نباشد و چگونگی ارتباط آنها مخدوش باشد، نمیتوانند همگام با هم حرکت کنند و این امر نه تنها در سازمانهای سیاسی، بلکه در سازمانهای اقتصادی – اجتماعی و ادارههای ایران نیز مشاهده میشود که یک فرد در سازمان خود یا بشدت پیرو میشود یا در مقابل سازمان قرار میگیرد گاهی این دیدگاه مطرح میشود که ملت ایران با مصدق برخوردی کوفیانه داشتند، در حالی که هرگز نمیتوان به خود اجازه داد که چنین ملت باعظمتی را به چنین اتهامی محکوم کرد. ملتی که در سالهای متمادی تمنای استقلال داشته است و برای دست یافتن به آن همیشه با استعمار، چه استعمار عرب و چه استعمار انگلیس و آمریکا جنگیده است.
از فردی به عنوان عضوی از جامعه کار چندانی ساخته نیست و اشتباه همیشه جامعه ایران این است که به دلیل نداشتن سازمان به افراد دل بسته است و تا نهایت نیز به دنبال آنها رفته است، حال این افراد مصدق بودهاند یا امیرکبیر و سایر افرادی که گرایشهای مردمی و ملیگرایانه داشتهاند، فرقی نمیکند. افراد در ایران در هر حالی تنها بودهاند و حتی در درون جبهه ملی نیز زمانی که در ملی کردن صنعت نفت موفق میشوند، تضاد و چندگانگیهایی به وجود میآید.
افراد از هم جدا میشوند و تضادهای درونی آغاز میشود، استعمار نیز همیشه از این تضادها بیشترین استفاده را کرده است و هنوز هم به این سوءاستفاده ادامه میدهد. با تنها ماندن مصدق به دلیل نبود سازمانیافتگی منسجم و یکپارچه در برابر استعمار، کودتایی ضدمردمی به وسیله چند لمپن و عدهای روسپی به انجام میرسد.
ملی کردن صنعت نفت حرکتی مردمی بود که اگرچه از درون سازمان جبهه ملی انعکاس یافت، ولی خواست دیرین ملت ایران بود که از زمان قرارداد دارسی شکل گرفته بود. استعمار تنها یک چهره ندارد، زمانی در پی چپاول منابع طبیعی کشورها بود و چشم طمع به نفت خاورمیانه و طلای آمریکای لاتین دوخته بود و زمانی که جهان غرب در دهه ۶۰ میلادی با انباشتی از تولید مواجه شد، با بیتوجهی به نفت و طلا در صدد تصاحب بازارها برآمد و دیگر به دنبال اداره کشورها با حضور کلنلها نبود. کشورها نیز چهره عریان و عیان استعمار را بخوبی شناخته بودند.
درجه استقلال هر کشوری امروز با میزان سهم آن کشور در تولید کالاهای سبد مصرفی خود سنجیده میشود و وقتی درصد عظیمی از مصرف کشوری از خارج وارد میشود، باید در استقلال آن کشور شک کرد، ولی صاحبان قدرت در کشورهای جهان سوم همیشه این احساس را داشتهاند که به روابط تجاری و وابستگی اقتصادی شدید به دیگران نیاز دارند، به طوری که وقتی بعد از کودتای ۲۸ مرداد طبقهای در ایران حاکم میشود که بشدت به جهان غرب وابستگی اقتصادی دارد، طبقهای در ایران شکل میگیرد که تمام رگهای ارتزاق آن به جهان غرب متصل میشود.
انقلاب اسلامی ایران ضربه شدیدی به طبقه حاکم وقت بر کشور زد و تمام ملت شامل کشاورز، روحانی، سرمایهدار ملی، بازاری، معلم، و کارمند در مقابل یک طبقه فربه یعنی سرمایهداری وابسته به پا خواست و با سر دادن شعار استقلال این طبقه را از کشور بیرون کرد. تعاملات و ارتباطات اقتصادی زمانی تایید میشود و قابل قبول است که به کسب ارزش افزوده منجر شود؛ یعنی کالایی تولید کنیم و این کالای باارزش افزوده را با کالای ساختهشده دیگری که تولید آن برای کشور مشکل است یا تخصص آن موجود نیست، مبادله کنیم؛ هرچند نظریه وابستگی، این ایده را نفی میکند و آن را نوعی مبادله نابرابر میداند.
امروز عصری نیست که یک کشور دروازههای خود را به طور کامل ببندد. ما برای حرکت و پیشرفت ناگزیر از مبادله هستیم، اما این مبادله باید با ارزش افزوده باشد؛ یعنی جامعه و بویژه نیروی جوان با کار بر روی مواد اولیه و خدادادی در کشور کالایی را برای مبادله تولید کند تا در کنار مبادله کالا اشتغال ایجاد شود و رفاهی نسبی و توسعه و پیشرفت حاصل شود.
درآمد و تولید در هر جامعهای برای تامین رفاه است تا فقر، گرسنگی، فساد، و جنایت وجود نداشته باشد. پس تولید یک کالا با مواد اولیه و نیروی داخلی به چند برابر قیمت تمامشده تولید آن در کشورهای دیگر بر واردات مجانی آن ارجحیت دارد. وارد کردن کالاهای آماده و ساخته شده، در شرایطی که جمعیتی بیکار در کشور حضور دارند، جنایت در حق ملتی است که برای استقلال خود به پا خواسته است؛ همانطور که وقتی تولید یک کشور غربی افزایش مییابد، طوری که قیمتها تنزل مییابد و زیان تولیدکننده و آسیبپذیری اشتغال جامعه را به دنبال دارد، اقدام به از بین بردن محصولات خود میکنند.
چراکه این اعتقاد وجود دارد که درآمد بهتنهایی فایدهای برای کشور ندارد و زمانی مفید است که در جهت ایجاد اشتغال و تولید بیشتر و توسعه به کار گرفته شود. درآمدهای نفتی نیز اگر در مسیر توسعه کشور به کار گرفته نشوند، تورم و مشکلات اقتصادی در پی خواهد داشت و میتواند موجب بیکاری و فقر شود.
وقتی درآمدهای نفتی صرف واردات شوند، به تنهایی سودی به جامعه نخواهند رساند، بلکه در برابر رفاه و سعادت مردم نیز خواهند ایستاد. استفاده نادرست از درآمدهای نفتی میتواند خانمانسوز باشد. دولت ایران نیز اتکای زیادی به درآمدهای نفتی دارد و باید با به حرکت درآوردن چرخ صنعت و کشاورزی از شدت این وابستگی بکاهد.
امروز درصد عظیمی از کارخانههای کشور در دست دولت است و دولتی که باید ناظر باشد نقشی را بر عهده دارد که خود باید بر آن نظارت کند و نقش نظارتی و کنترلی دولت در عمل شکسته شده است. تورم از دیگر مشکلات موجود در جامعه است که ارتباط زیادی با درآمدهای نفتی دارد. زمانی که درآمدهای نفتی به جامعه تزریق شوند، ولی تولید نباشد با تورم شدید مواجه میشویم و اگر جامعه به جای تولید به دلالی و بورسبازی روی آورد، سرعت گردش پول افزایش مییابد که باز تورمزاست.
استقلالخواهی تنها یک خواست تاریخی ملت و به معنای رهایی از وابستگی به کشورهای بیگانه نیست، بلکه به معنای واقعی آن تأمین نیاز اقتصادی جوانان است، یعنی کسانی که خود را با کارهای کاذب و گاه خلاف اخلاق و نادرست مشغول میکنند تا شکم خود را سیر کنند.
استقلال در زمان معاصر به معنای استقلال اقتصادی است، چرا که استعمار دیگر از طریق سیاست وارد نمیشود، چون عنصری شناخته شده در جبهه سیاسی است و دولتمردان دیگر به آنها اجازه دخالت در امور را نمیدهند، پس به جای شاه و غاصبان آن از طریق دلالان و واسطهگران وارد میشوند.